شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Friday, April 11, 2003  

پيك نوروزي - در اتوبوس شركت واحد

اصغر آقا - قهرمان قصه ما - بدجوري تنش مي خاريد. نه اينكه دلش كتك بخواهد، نه! پشتش خارش داشت. درست روي مهره پنجم كمر، شايد كمي بالاتر يا كمي پايين تر. حالا چه فرقي ميكند كدام مهره كمر بود، خارش خارش است ديگر. اين اصغر آقا، از آن آدمهايي بود كه يكروز دوش نگيرد، كارش تمام است. حالا تمام تمام كه نه، اما خوب، اعصاب برايش نمي ماند. يك پنجم از درآمدش را هم مي داد شامپو داروگر و صابون بدن و ليف و واجبي و مسواك و ادوكلن و خمير ريش و غيره مي خريد. خلاصه مسئله فقط يك خارش سمج موضعي بود. هيچ ربطي هم به خارشك نداشت.
اصغر آقا با خودش فكر كرد : ((خارش هم مثل شهوت مي مونه ها! يه دفعه ميادش و يقه آدم رو مي گيره! حالا شهوت رو ميشه به كمك جادو جنبل و كافور يا چه مي دونم يوگا و مديتيشن و ذن و خلاصه امكانات اگه نبود، خوندن كتاب فرهنگ اسلامي و تعليمات ديني چهارسال دبيرستان بچه هات، يه جوري مهارش كرد يا ديگه اگر نشد، تا شب جمعه صبر ميكني و اونوقت مسئله رو با شريك زندگيت حل ميكني ديگه!))
اصغر آقا، به پيرمرد بغل دستيش نگاه كرد كه با صداي بلند داشت در دستمال پارچه اي فين مي كرد.. باز هم فكر كرد‌: ((به اين بگم بخارونه؟! نه خوبيت نداره.. تازه دستاش هم تميز نيست.. آي ميخاره. واي ميخاره. دلت مي خواد مثل اين خرسهاي حيات وحش، بري خودت رو بمالي به يك درخت يا اينكه مثل گوريل انگوري، يه درخت رو بكني و بماليش به خودت و آرررره... يك دل سيرخودت رو بخاروني. اما واقعيت اينه كه خودم حوصله ندارم، حسش نيست بابا. صبر مي كنم شب جمعه هر دوتا مشكل رو با هم حل كنم.. آخ چقدر مي خاره لامصب.. ))
----
سوال اول‌‌: تفاوتها و شباهتهاي اصغر آقا و ملت ايران را بدون رسم شكل توضيح دهيد؟
سوال دوم: نقش كليدي جرج دابليو بوش و ارتش آمريكا در خاراندن پشت ملت ايران چيست؟
سوال سوم: از سوال اول و دوم يكي را به دلخواه انتخاب كرده، پاسخ دهيد. از خودكار قرمز استفاده نكنيد.

posted by Nightly | 12:24 AM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License