شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Monday, April 14, 2003  

هيهات اخوي! نه ظاهر اسلامي داريم و نه قلم!
يك- در سوپرماركت - امروز -
خريدهايم را كه مي كنم، ميروم سراغ قسمت سيگار. دختر فروشنده، سيگار را به دستم مي دهد و ميپرسد : شما انگليسي هستيد؟ ميگويم، نه! ايراني هستم. ميگويد : ايرلند؟ ميگويم: نه! آخرش ن دارد. ا ي ر ا ن. مي زند زير خنده - باورش نمي شود- . وقتي از نگاهم ميفهمد كه اصلا شوخي نمي كنم، ميگويد : پس چرا شكل مسلمونها نيستي؟

دو- در نظرخواهي - 2003-04-11 - خواهر يا برادر ح.ش.ا.ك :
سلام ...قلم جذابي داريد! ما دعا مي کنيم که همه قلمهاي خوب در راه اسلام صرف بشوند...انشاءالله!

سه- در رباعيات - قرنها پيش - خيام نيشابوري:
قومي متفكرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين
مي ترسم از آنكه بانگ برآيد روزي
كاي بيخبران راه نه آنست و نه اين



posted by Nightly | 9:23 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License