شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Thursday, April 17, 2003  

براي خودم و شبم و تنهائيم
امروز كسي با نام سرباز ولايت (!) برايم فحش نوشت. ده-پانزده خطي مي شد. از زمان و زمين و آسمان و ريسمان. از اينكه به اسلام توهين كردم. از اينكه كشف كرده بود، بي دينم. كافرم. از اينكه به مقدسات توهين كردم. از اينكه دوست دارد صندلي را بر سرم خورد كند، مي خواست درگوش سكوت، فرياد بكشد. كوهان شتر را ببرد. ماهي را از آب بگيرد. تمايل سرخورده جنسي اش، دهان خشنش كه شايد هنوز گرماي بوسه اي را نچشيده به واژه هايي باز شد كه همه خواسته هاي جنسي بود و آرزوهاي جنسي كه در دشنام بقچه اشان كرده بود.
راستي، چرا در كشور ما كافر اگر باشي مجرمي؟ چرا مردها كه مي خواهند فحش بدهند، آرزوي سكسي براي خودشان مي كنند؟ چرا ما صد - دويست سالي از اروپا عقبيم؟

posted by Nightly | 1:07 AM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License