شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Sunday, May 04, 2003  

جوجه اردك زشت يك ماهه شد.*
درست يك ماه و چند شب پيش، اين وبلاگ را آب و جارو كردم و به انتظار شما نشستم:

يك - خوشحالم كه شب نوشت هايم را اينجا مي نويسم. اين مرا با "شما" آشنا كرد. دوستهايي پيدا كردم كه به داشتنشان مي بالم. ايميلهايي مي خوانم كه جانم را آتش مي زند. انتقادهايي مي شنوم كه مي بوسمشان. دشنامهايي مي شنوم كه درس آموزند. هنوز هم محتاج راهنمايي ها و پيشنهادهاي شما عزيزان هستم.
دو - اينجا مثل روزنامه اي شده كه صفحات اول تا آخرش را بدون نظم و ترتيب همه را به هم و زير هم چسبانده باشند. از افكارم مي نويسم. شبي غمگينم و دلتنگ، يك شب شوخم و شاد و شبي ديگر گرم سياست. در مواردي اشك ريختم و نوشتم و اشكهاي شما را همينجا در نظرهايتان ديدم. با هم بوديم. هم در اشك و هم در خنده. اين با هم بودن را چقدر مي پرستم. خيلي ساده هست و زيبا و خواستني.
سه - بعضي از دوستان در نظرخواهي ( و به ويژه در ايميلها) از هويتم پرسيدند. عزيزان، دوست دارم " شب بود، ماه پشت ابر بود.." باقي بمانم. مي خواهم خودم باشم.بگذاريد با همين نام همديگر را دوست داشته باشيم.
از همه شما، ممنونم. خيلي دوستتان دارم. به دوستيتان مي نازم.
* تيتر بالا از من نيست و در اولين سالگرد انتشار صفحه گزارش روزنامه توقيف شده "صبح امروز" ، نوشته شد.

posted by Nightly | 2:12 AM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License