شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Monday, June 02, 2003  

عنكبوت! ببين چقدر مرغ عشق قشنگه!

يك - چهار سال قبل، ايران- تهران :

آلاله، دختر مهربان و خوش قلمي بود. وقتي خبر بازداشتش را شنيدم، يكه خوردم، بور شدم. اما خوشبختانه اين بازداشت به درازا نكشيد و اين دوست خوب ما، پس از مدتي آزاد شد. بعدها خاطرات بازداشتش در زيرزمين يكي از بازداشتگاه ها را نوشت و بطور خصوصي براي دوستان نزديك ايميل كرد. آلاله در شش ايميلي كه براي ما نوشت، با قلم لطيف و زنانه اش، شرايط سخت زندگي چند دختر "ترانس سكشوال" را كه با او هم بند بودند، توصيف كرد. آنروزها در تهران، به آنها دختران پسرنما مي گفتند. دختراني كه اندام زنانه داشتند ولي باصطلاح (( تيپ پسرانه مي زدند)). دختراني كه آنها را در پياده روهاي ميان ميدان وليعصر تا چهارراه وليعصر، در پارك دانشجو، زير پل كريمخان و نقاط ديگر شهر، همه ما ديده بوديم و بارها با حس ترحم يا بي اعتنايي از كنارشان مي گذشتيم. نيروي انتظامي و چند نهاد نظامي رسمي و زير زميني ديگر، آنها را از سطح شهر جمع آوري مي كردند، به همراه ضرب و شتم، توهين و در مواردي شكنجه در بازداشتگاه هاي غيرقانوني نگاه مي داشتند. نوشته هاي آلاله، زخمي شد بر دلم، زخمي كهنه كه هراز گاهي سر باز مي كند.

دو - ابراهيم نبوي - تهران- زندان اوين، سلول انفرادي :

" گوش مي دهي. باز هم گوش مي دهي. صداي فريبا و كاترين مي آيد. فريبا آهنگ هاي حميرا را مي خواند و كاترين هميشه ناله مي كند :(( اي روزگار...)). اصرار دارند كه همديگر را فريبا و كاترين صدا بزنند. گاهي صدايشان را وقتي هواخوري مي آيند مي شنوم. فريبا مي گفت: مي ترسي! مرتيكه ء گنده! شيش تا مثل منو قورت مي دي. كاترين مي گفت: تو رو خدا شوخي نكن. فريبا مي گفت: نگاه كن چقدر مرغ عشق قشنگه. مرغ عشقه؟ كاترين گفت: آره. مرغ عشقه. فريبا مي گفت: يه بار شوهرم، نه نه، دوست پسرم دوتا مرغ عشق آورد تو خونه، يه ماه بعد يكي شون مرد، شايد سه هفته من گريه مي كردم. خيلي دلم سوخت.
فريبا و كاترين را ديروز ديدم. وقتي مي رفتم بازجويي. فريبا كاملا صورت زنانه داشت. با شلوار زرد و پيراهن قرمز و كاترين مردانه تر بود. اگرچه ريش نداشت، اما صورتش مردانه بود. مي گويد : مي آرن شون اينجا، دو سه ماه، گاهي شيش ماه، بعد مي رن. فايده نداره. خوب نمي شن. يكي اسمش فريباست، يكي كاترين. آدم هاي خوبي هستن، بيچاره ها! "
(سالن 6 : يادداشت هاي روزانه زندان- ابراهيم نبوي - تهران - نشر ني- 1380- صفحات 13 و 14)

سه - هلند، سه هفته قبل:

گزارشي از تلويزيون هلند پخش شد به نام: قاتل في سبيل الله. اين كار تصويري تكان دهنده، نگاهي داشت به قتل زنان خياباني در مشهد. سعيد حنايي، كه در رسانه ها مشهور به مرد عنكبوتي شد، به قتل شانزده زن فاحشه در مشهد اعتراف نمود و پس از محاكمه،اعدام شد. او در گفتگويي با رويا كريمي( روزنامه نگار) از خدمتش به اسلام و انقلاب گفت و اينكه اين قتلها را وظيفه خود به عنوان يك بسيجي مي دانسته است. مادر و همسر او، در همين گزارش‌ با تائيد قتلها مي گويند : ((سعيد‌، فساد را كشت، زن فاسد را كشت.)) پسر نوجوان سعيد، با غرور صحنه قتلها را در خانه اشان با ذكر جزئيات، براي دوربين توضيح مي دهد و اضافه مي كند : (( پس از انقلاب، امام خميني خانه اي ساخت. پدرم سوسكها و حشرات كثيف اين خانه را نابود كرد. به او افتخار مي كنم .))

تكان دهنده ترين بخش اين گزارش، مصاحبه اي است با فرزندان زنان فاحشه. دختركي نه ساله، با اشك از قتل مادرش مي گويد و اينكه مي خواهد در آينده روزنامه نگار شود و داستاني بنويسد : داستان قتل مادر.
در ادامه، با عده اي از بازاريان، همكاران سعيد حنايي و مردم مشهد مصاحبه مي شود. بسياري از مصاحبه شوندگان، سعيد حنايي – قاتل عنكبوتي مشهد- را يك قهرمان مي دانند:
((او فساد را از چهره شهر پاك كرد، زنان فاسد را به جهنم فرستاد. سعيد، سرباز اسلام است. شانزده زن خياباني را كه جوانان و مردان ما را اغفال مي كردند به هلاكت رساند. سعيد حنايي با ايثار و گذشتن از جانش، فحشا و منكر را ريشه كن كرد. اين زنان فاسق، بدانند كه پس از سعيد، سعيدهاي ديگري هم مي آيند!)) - نقل به مضمون

سعيدها، زيادند. در شهر ري، مشهد و كرمان، در جاي جاي ايران. سعيد، گاهي عنكبوتي مي شود و سراغ زنان خياباني مي رود، زماني “امامي” مي شود و گردن نويسندگان و روزنامه نگاران را مي فشارد. سعيد، زماني يك مردسالار است و با كمربند، به جان زنش مي افتد، زماني پدري مي شود كه دخترش را بجرم باكره نبودن زير مشت و لگد كبود مي كند. سعيد، همان جهل و خرافه ايست كه كاترين و فريبا را زندان مي كند، آلاله را بازداشت و هم بندانش را در خانواده، كوچه، مدرسه، خيابان و يا زيرزمين بازداشتگاه، شكنجه مي نمايد. سعيد، سالهاست كه در درون ماست. تا سعيد درون را نكشيم، حنايي ها و امامي ها آزادند تا كاترين، فريبا، آرمين يا آلاله را آزار دهند. حنايي و امامي، از كره مريخ نيامدند، يكي از ما بودند. يكي از ما بودند، يكي از ما ....

posted by Nightly | 10:57 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License