شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Tuesday, June 03, 2003  

برايم نوشت:

ايران كشوري عقب مانده با بافتي عميقاً قرون وسطايي است كه اكثريت عظيم (و شايد قريب به اتفاقِ) جمعيتش را پيشه ورانِ شهر و ده و كسبه و ديگر اقشار خرده بورژوازي تشكيل مي دهند. اين خيل عظيم را هم- به دليلِ آن كه معيشت آنان عمدتاً در رابطة تنگاتنگ با بازار و تجارت است- تجار بزرگ هدايت و رهبري مي كنند، زيرا بورژوازي صنعتي ايران هنوز بسيار كوچك، پراكنده و لرزان است و تازه همين موجود نحيف نيز، استخوانهايش در زير فشارهاي سياستهاي پوليِ حاكم و دلالان و قاچاقچيان كه عملاً عاملين سياستهايWTO هستند، دارد خرد مي شود. در هر حال، بورژوازي صنعتي ايران هنوز يك طبقه همچون يك طبقه نيست و انسجام و تشكل ندارد. بنابراين، عوامل و بنيادهاي يك دموكراسي بورژوايي هم در اين كشور پوسيده اصلاً وجود ندارد و اينكه چه گروهي در آن حاكم باشد، مسئله اي فرعي است، و بدين سان، فعلاً و شايد تا چندين دهه، عمدتاً تلاش ها و پيكارهاي بشريت مترقي در پيشرفتهاي علمي- صنعتي كه آرمان رهايي از جهل و فقر و بيعدالتي را در جهان مي شكوفاند، اميدي و بارقه اي است براي رهاييِ سرزميني. و اينجاست كه هيچ رنجي، حتي غم جانكاهِ غربت، هرگز نمي تواند كسي را كه در جستجوي مرواريد غلطان و مقاصد عالي است، از تكاپو و از رفتن باز دارد. عزيزم، اگر مقاصد عالي و آمال انساني براي آزادي ، پيشرفت و عدالت در جايي بتواند جولانگاه بيابد ، چه فرق مي كند كه آنجا ميهن است يا خارجِ ميهن.

posted by Nightly | 1:08 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License