شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Friday, June 13, 2003  

اروپا: هپروت پناهندگان!؟

اين روزها، مشغول يك كار تلويزيوني هستم. در مراحل اوليه كار(تحقيق) بقدري سياهي، تباهي، بدبختي و نقض حقوق بشر را در قلب كوچك اروپا - هلند- ديدم كه نفسم به شمارش افتاد. انسانهاي زيادي از ايراني، ارمني، اوكرايني، چيني و افغان گرفته تا ساكنان تيره پوست قاره آفريقا بهترين سالهاي عمر را بدون هيچ اميدي در كمپهاي پناهندگي سپري مي كنند. كمپهايي كه امكانات زندگي در آنها، به مراتب ابتدايي تر از زندانهاي انفرادي هلند است. زندگي شخصي، تنهايي و خلوت معنايي ندارد، كسي حتي براي يك دقيقه تنها نيست. يك شراكت و كمونيسم اجباري، شامل حال گروهي از ساكنان اروپا (بخوانيد پناهجويان) شده است. هم اتاقي، براي بيشتر ساكنان كمپها يك كابوس و زندگي معمولي ما - بيرون اين ديوارها- برايشان يك آرزوي دست نيافتني است. پسر دانشجوي پزشكي ايراني با يك رجاله ء معتاد و عربده كش هم اتاق است. دختر باكره عرب، با يك فاحشه تمام عيار روس زير يك سقف مي خوابد و زن، همانجا جلوي چشم دختر، تن خود را به پانزده يورو مي فروشد.
پناهنده ها اجازه كار ندارند، و از تمام حقوق اجتماعي محرومند. جامعه هلند آنها را به چشم اشغالگر مي بيند و تنفر از چشمان شهروندان اروپايي بر چهره زخم خورده پناهندگان تف مي شود. "COA" (ارگان اسكان پناهندگان در اردوگاههاي پناهندگي) با ديكتاتوري و بدون هيچ كنترل، هر آنچه كه مي خواهد بر سر پناهندگان مي آورد و روز به روز عرصه را بر اين "ترك ديار گفتگان" (بقول ژان پل سارتر) تنگ تر مي كند. يكي از دوستان هلندي كه دبير سرويس خارجي يكي از معروفترين روزنامه هاي اين كشور است، مي گويد: "كمپ براي اخراج پناهنده ها ساخته شده، نه براي زندگي و آرامش آنان. فلسفه ايجاد كمپ، پشيمان كردن پناهجو از ادامه زندگي در كشوري است كه از آن درخواست پناهندگي كرده است. اين سيستم پناهنده را مايوس، افسرده و ناتوان مي كند تا اينكه سرانجام با ميل خود به كشورش باز گردد. دليل طراحي اين سيستم، وجود موانع قانوني بين المللي براي اخراج بي دليل پناهجويان است. اروپا با احداث اردوگاههاي پناهندگاني، حقوق بشر و مفهوم آن را ريشخند مي كند."
اكثر پناهجويان هيچ ارتباطي با دنيا خارج از كمپ ندارند،‌ انگار كه در جزيره ي فيلم "پاييون" زنداني هستند. سليمان، پناهنده آفريقايي، مي گويد: " در هلند شانزده ميليون نفر زندگي مي كنند اما من حتي يك دوست هم بين اين شانزده ميليون نفر ندارم! با اينكه انگليسي بلد هستند، نمي خواهند با ما حرف بزنند.." اردوگاههاي پناهندگي، زندانهايي هستند با ميله ها و سيم خارداهاي نامرئي. در اين زندانها، امكانات و سرويسهاي پزشكي، آموزش زبان و ... افتضاح است. بزرگترين تفريح شكيب - پناهنده افغاني- گوش كردن به راديو BBC است. فريد، پناهجوي ايراني را به ديسكوي شهر مجاور كمپ، راه نمي دهند و پول كافي براي رفتن به باشگاه ورزشي ندارد. هم اتاقي هايش حشيش، ماري جوآنا و ترياك - اگر گيرشان بيايد يا پولش را داشته باشند- مي كشند و تا كارشان تمام شود، فريد بايد از ساختمان بيرون رود و قدم بزند. پدرش استاد دانشگاه و عضو هيئت علمي يكي از دانشگاههاي تهران است و در ايران، هرگز مواد مخدر را نديده بود. ديروز حميد آقا ( سي و هشت ساله -ايراني) سرش را بر شانه هايم گذاشت و با صداي بلند گريه كرد. خانه، زندگي و هرچه داشته فروخته است تا با همسر و سه فرزندش به اروپا بيايد. چهارده ميليون تومان به يك قاچاقچي پول داده تا آنها را به اينجا برساند. بعد از چهارسال و نيم در انتظار اقامت نشستن، جواب منفي نهائي را از دادگاه گرفته و بايد همين روزها كمپ را ترك كنند. حميد كسي را در اروپا نمي شناسد، پول براي بازگشت و اميد براي ماندن ندارد. او در اين چهارسال، دچار ناراحتي شديد اعصاب و روان شده و به مدت شش ماه در يك بيمارستان، روان درماني مي شد. مي گويد: قرصهايي مي خورم كه مثل بمب قوي هستن، اصلا نمي فهمي زنده اي يا مرده اي. خانومم ميگه، وقتي قرصه رو ميندازم بالا، ميرم توي هپروپ. آره داداش، هپروت! " بدون اجازه قانوني اقامت در اروپا، از همه حقوق ابتدايي يك انسان، محروم هستي. حميد مي گويد: ما در ايران شهروند درجه دو بوديم، اينجا پناهنده شديم و درجه سه شديم، حالا هم كه اخراج شديم و انگار ديگه اصلا" وجود نداريم. شايد هم اين زندگي همه ش خواب باشه..."
خيسي اشكهاي حميد هنوز روي شانه هايم است، خواب نبود...

posted by Nightly | 11:52 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License