شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Monday, June 16, 2003  

درد و دل با خواننده ها

هيچ كس عزيز در نظرخواهي يادداشت قبلي ام نوشت:
<< داري براي ادم هاي اون ور دنيا غصه مي خوري ؟ حيف که اينجا نيستي ببيني دارن همه مونو زير مشت و لگد و باتوم له ميکنن .اصلا تو اين چند روز به خبر هاي ايران گوش دادي ؟ مي دوني اينجا چه خبره ؟ اون ترسوهايي که از اين سرزمين لعنتي آفتابي فرار کردن حقشونه که تو همون ارد[و]گاه ها بپوسن . هر چند ما هم که داريم براي گرفتن حقمون فرياد ميزنيم و کتک مي خورين[مي خوريم] حالمون بهتر از اونا نيست. >>

چندين بار نوشته هاي لطيف و شخصي "هيچ كس" را در وبلاگش خوانده بودم. اينبار هم سري زدم، باز هم همانقدر لطيف و انساني نوشته بود. نوشته را با كامنتي كه اينجا زير يادداشتم ( اروپا: هپروت پناهندگان؟!) گذاشته بود، مقايسه كردم. راستش كمي عجيب بود و همانجا هم برايش نوشتم.

چرا عجيب بود؟براي اينكه باعث شد اين سوالها را از خودم بپرسم: دختري كه با اين همه لطافت از عشق و زيبايي عشق مي نويسد و از گريه هاي عاشقانه-مخفيانه زير پتو مي گويد، چطور راضي به پوسيدن پناهندگان در اردوگاهها مي شود؟ چرا به من اين اجازه را نمي دهد كه عاشق همه انسانها از هر مليتي و در هر كشوري باشم؟چرا "هيچ كس"، اينقدر از من عصباني هست؟ شايد انتظارش از من اين باشد كه اينجا (در اين وبلاگ) از نا آرامي هاي تهران بنويسم؟ پس چرا خودش اصلا" چيزي در اين باره ننوشته؟ از كجا مي داند كه در اين مورد ننوشته ام؟

براي بعضي از خواننده هاي عزيزم مي نويسم: ( نه براي "هيچكس" نازنين كه مي دانم با شور جواني نوشت و من هم به سن و سال او هستم و شوري در سر دارم)

مگر نديديد كه آن بالا نوشتم : شب نوشت هاي يك عاشق عاقل؟ مگر نمي دانيد كه عاشقم؟ نكند يادتان رفته كه عشق مرز ندارد و چهارديواري نمي شناسد؟ برايتان ننوشتم كه از ديد من انسانها، انسانند و عاشق همه شان هستم؟ لاي سطرهايم نخوانديد كه انسانها اگر دانشجو، فوتباليست، سينا مطلبي، آرمين همجنسگرا، پناهنده، نويسنده،‌ نجار، فاحشه يا جنايتكار هم باشند، باز هم انسانند؟ برادر آفريقايي من را نمي شناسيد؟ خاله ام كه "امشب در سر شوري دارم" مي خواند را يادتان رفته؟ بگذاريد بگويم: به نظر من، بازداشت سينا مطلبي همانقدر غيرانساني و كثيف هست كه بازداشت و شكنجه همجنسگرايان. يك فاحشه به عنوان يك انسان همانقدر حق شهروندي دارد كه سيمين دانشور مادر قصه گوي ما. نقض حقوق بشر هميشه، همه جا و در رابطه با همه كس محكوم است. چه روزنامه نگار باشد و چه زني كه بخاطر زنا سنگسار مي شود. به همان اندازه به نقض حقوق بشر در قانون مجازات اسلامي اعتراض مي كنم كه به نقض حقوق بشر در ماده ششم- بند دوم اساسنامه انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران ( ماده ششم= "شرايط عضويت در انجمن صنفي" - بند دوم= متدين به يكي از اديان رسمي كشور)

آخر اينكه: لطفا" برايم موضوع انشاء تعيين نكنيد! بگذاريد شب نوشت هايم، "شب نوشت" باقي بمانند و وبلاگم، يك وبلاگ. نام اين وبلاگ اين است : شب بود، ماه پشت ابر بود... قرار نيست ماه را از پشت ابر بيرون بياورم. من نه مصلح اجتماعي هستم و نه سياستمدار. "عاشق" بودنم را بپذيريد و اجازه دهيد سعي كنم همزمان "عاقل" هم باشم.

پ.ن- يكي از خواننده ها كه نيمه شبها (به وقت ايران) از بيمارستان شهيد ... تهران به اينجا سر مي زد، مدتي هست كه پيدايش نيست تا حالا هم نه نظر نوشته و نه ايميل داده. اميدوارم سلامت باشد، دلم براي ديدن IP اش تنگ شده... :(

posted by Nightly | 7:48 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License