شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Wednesday, June 18, 2003  

يك نامه به روزگار

دوست مهربانم - آذر و آينه اش - در وبلاگش نامه اي خواندني خطاب به من و البته خيلي از دوستان نوشتند:

<< يادداشت روز دوشنبه ات، درد دل من هم هست. [...] من اينطور برداشت ميكنم كه دعوت به تظاهر شدم، تظاهر به اين معني كه از دور شعار بدهم و تشويق كنم. از تو چه پنهان با وبلاگنويساني آشنا شدم كه ازينراه شهرتي به هم رسانده اند،‌ در وبلاگ شعر و شعار و سرودچريكي ميگذارند اما بيرون از وبلاگ فقط يك شهروند آمريكاي شمالي هستند، در زندگيشان هيچ خبري ازينها نيست. من هم البته يك شهروند آمريكاي شمالي هستم كه درانزواي آپارتمانم در مركز تورنتو نشسته ام پشت كامپيوتر، اما نميتوانم طوري بنويسم كه انگار در قلب جنبش دانشجويي هستم. [...] براي اينكه بد فهمي پيش نيايد بايد توضيح بدهم كه از ديد من خبر رساني از مهمترين عوامل كمك به جنبش دانشجويست. >>
متن كامل نامه را با هم از از اينجا بخوانيم..

posted by Nightly | 12:24 AM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License