شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Thursday, July 24, 2003  

جدال براي تنفس

«بهم فشار مياد!عجيبه ها دارم ميريزمشون بيرون اما انگار منو گذاشتن وسط نون ساندويچيه يه آدم گرسنه. اونم ار فرط گرسنگي هي فشار ميده هي اين نون ساندويچي رو فشار ميده و اًصلا هم به اين فك نمي كنه بالاخره چيزي كه اون تو هس آدمه.»

نويسنده وبلاگ "اتاقي از آن خود" دختري است كه آينه بدون زنگارش را جلوي چشمانمان گرفته تا "خود"مان را در آن ببينيم. "خود"ي كه سالهاست در خرده فرهنگ ما ايراني ها كنگر خورده و لنگر انداخته. ساكن اتاق در يادداشتي با عنوان توضيحيه به نقل از فصلنامه سمرقند، شرح مي دهد كه «كتاب "اتاقي از آن خود"متن كامل شده دو سخنراني است با عنوان "زنان و داستان نويسي" كه وير جينيا وولف در اكتبر 1928 در دو مركز تحصيلي زنان نيوهام و گرتن در كمبريج ايراد كرد و متن گسترش يافته آن در اكتبر سال 1929 يا نام اتاقي از آن خود منتشر شد. از مسايلي كه مورد توجه نويسنده قرار ميگيرد نياز به تنهايي است.دليل آنكه يك زن به اتاقي براي خودش احتياج دارد تا داستان خلق كند اين است كه خلوت و تنهايي براي آفرينش ادبي لازم است.»

پدر نويسنده اين وبلاگ « يك لنينيست دو آتيشه اما دوازده امامي بود.يه چيزي شبيه گلسرخي!حتي يادمه يه مدتي هم گردنبندي گردنش بود كه شمايل حضرت علي روش نقش شده بود.» مثل خيلي از پدرهاي نسل ما، يا مسلماني كمونيست است يا كمونيستي مسلمان. اين پدر، مهربان و دوست داشتني است و تنها راهنماي روزهاي نونهالي و جواني ساكن اتاق. مادر، سختگير و خشك است و او را با فريادش از جا مي پراند: «تقريبا يك ساعت و نيم پيش با فرياد بلند مامان بر سرم عين فنر از جام پريدم.داشتم با تو چت ميكردم.داشتي ميگفتي آزادي خلق كردنيه و من گفتم نيست.»

مادر، او را از ترس اينكه مثل پدرش لنينيست اثني عشري شود به مدرسه اي مذهبي مي فرستد «مدرسه اي كه منو به بهانه زيبا تر شدن تشويق به گذاشتن چادرکرد و بابت هر روز نماز نخوندن وادار به توضيح...» دخترك « روزي روي تخته تولد مسيح رو به مسيحي ها تبريك ميگه، باز خواست ميشه. بحثاي اعتقادي راه ميندازه، انشاهاي تند مينويسه. اون مي فهمه.دبيرستاني ميشه، اجازه رفتن به مهموني هاي دخترونه رو نداره، حق چشم دوختن به يه صورت مردونه رو نداره، حق بيرون رفتن با دوستاش يا تنها رو نداره. مي تونه نفس بكشه .غذا بخوره. تو خونه ورزش كنه.ميتونه هر كاري كه اونا ميذارن رو به شرطي كه جلوي خودشون يا تحت كنترل مستقيم خودشون انجام بگيره انجام بده. »

ساكن اتاق، به سالهاي بلوغ و جواني مي رسد، مي خواند و مي بالد اما «از اندامش كه روز به روز زنانه ميشه وحشت داره.بهش بي تفاوته.مي خواد پنهانش كنه. محدوده. همه جا يكي در كنارش هست كه كنترلش ميكنه. تنها روزاي آزاد وقتايي هست كه با پدرش ميره جلوي دانشگاه براي خريد كتاب و ديدن داماد به آذين كه يك چپيه و با پدر دوست.امسال سال كنكوره.دلش مي خواد هنر بخونه. اما مادر نمي ذاره. محيطاي هنري به نظر اون جنده خونه هاي آكادميكن. بايد جراح شه. دلش مي خواد موسيقي يا نقاشي بخونه. اما كنكور تجربي ميده. بهش قول آزادي بعد از قبولي ميدن»

اما اين "آزادي بعد از قبولي" تبديل مي شود به يادداشتي كه احتمالا با عجله و دور از چشم مادر، در وبلاگش ثبت شده: «5 روز تو خونه ام. عين عين پنج روز رو تو خونه موندم. اينا حاضرن همه پولاشونو جلوي چشماي من آتيش بزنن اما نذارن من برم بيرون. منم و يه كتاب خونه درندشت و يه كامپيوتر با همه وسايل جانبيش تا هواي چيزي به سرم نزنه. نمي تونم بنويسم كه حتي با برادرم هم اجازه تنها موندن نداشتم چون ممكن بود بهم تجاوز كنه.... نمي تونم بنويسم كه اينجا يه قفس خوشگله....توي يه قفس هر چقدر قشنگتر بخوني بيشتر نگهت ميدارن اون تو....تو يه سلول اگه دست به شورش و عصيان بزني مي برنت انفرادي و من از سركوب و تحقير ميترسم.من از درد ميترسم.»

ساكن اتاق - نويسنده وبلاگ اتاقي از آن خود - سخت در حال جدال با چندين قرن دست انداز تاريخي است. جدالي براي خلق آزادي. آزادي اي كه نه فقط توسط حكومتهاي خودكامه، كه توسط "خود" خودكامه ايراني، از "خود" آزاديخواهش دريغ شده است. اينكه كداميك از اين "خود"ها برنده اين جدال خواهد بود، بستگي به عزم ساكنان جوان اتاقهاي وبلاگشهر و صد البته دنياي غير مجازي دارد.
شايد بهتر باشد بجاي اينكه از بيرون گود روي طرفين دعوا شرط بندي كنيم، با آگاهي به درون گود قدم بگذاريم و آن كنيم كه بايد.

پ.ن- آدرس وبلاگ اتاقي از آن خود : http://myownsroom.blogspot.com

posted by Nightly | 11:35 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License