شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Thursday, August 28, 2003  

ازدواج خورشيد خانوم، يك چشمم خندان و يكي گريان...

- چرا نمي خوابي؟
- دارم فكر مي كنم..
- خوندي كه خورشيد خانوم و پينك فلويديش با فاصله چند روز ازدواج كردن و بجاي مهريه هم از شوهراشون حق طلاق و مسافرت گرفتن؟
- آره، هم خيلي خيلي خيلي خوشحال شدم و هم خيلي خيلي خيلي ناراحت!
- ناراحت ديگه چرا؟ بخاطر آينه شمعدوني كه خورشيد خانوم گرفته؟ منهم نمي دونم كاربرد اين آينه شمعدونها توي يك ازدواج مدرن چيه؟
- چرا ميگي مدرن؟ كجاي اين نوع ازدواج مدرن هست؟
- كجاش نيست؟ مدرنه ديگه..
- اصلا هم مدرن نيست، خيلي معمولي هست و بايد هم اينطور ازدواج مي كردن..
- وقتي توي ايران نود و نه درصد عروسها و دامادها اونطوري...
- بابا! عروس دومادهاي وطني توي باغ نيستن..قرون وسطايي فكر مي كنن.. ازدواج اينها خيلي عادي بوده، هر روز ميليونها آدم همينطوري و بدون مهريه ازدواج مي كنن، همينجا و توي همين كره خاكي
- اما توي ايران شرايط...
- توي ايران .. شرايط.. بابا جمعش كن! ايران سيصدسالي از كره خاكي عقبه.. حالا سيصد سال نه، صدو پنجاه سال.. ايران و چندتا كشور ديگه انگار جزيره هاي دور افتاده هستن وسط يك اقيانوس..
- چندتا كشور؟ بگو چندتا قاره .. كشورهاي عربي، آفريقايي، جنوب شرقي آسيا.. اونها هم همين شرايط رو دارن، به هند نيگا كن چطور دخترعمو- پسرعموهاي يازده ساله رو با هم عقد مي كنن...
- ببين، كجاي آفريقا مثل ايران اينقدر به روابط پسر و دختر گير مي دن؟ حالا حكومت ايران رو بذاريم كنار، در ايران كدوم پدري مي ذاره دخترش.. حسني نگو يه دسته گل...پدر نگو، ولايت مطلقه... خود پدر شصت و پنج ساله محترم خانواده ايراني، شب جمعه ها با زنش سكس داره، توي خيابون چشم چروني هم مي كنه اما دختر بيست ساله همين آدم، حتي حق نداره با همكلاسي مذكر دانشگاهش تلفني حرف بزنه.. هيچ جاي دنيا اينقدر ادبيات سكسي ندارن، اينقدر راجع به كمر به پايين حرف نمي زنن، اينقدر لغات جورواجور براي توصيف سكس و شهوت ندارن و هيچ جاي دنيا مثل ايران، در مورد سكس مثل خر توي گل نموندن..حكومت بهانه هست آقاجان، اشكال از خودمونه..هند و آسياي جنوب شرقي هم دست كم در اين مورد مثل ايران نيستن.. نگاه كن به عمق فاجعه: خورشيد خانوم توي وبلاگش نوشته كه بعد از ازدواجش تازه حس مي كنه كه دوست پسر – دختر قانوني شدن.. اين نوشته خورشيد خانوم به اين معناست كه پدرش، اجتماع و قانون، تازه بعد از ازدواج، اجازه معاشرت و زندگي با پسر مورد علاقه اش رو بهش دادن.خب، ميگي ناراحت نباشم؟! اين محدوديتها يك تراژدي هست.. پراكنده حرف مي زنم، مي دونم..اما ببين.. هم خوشحالم هم ناراحت.. مثل يكي از داستانهاي بالزاك شدم كه شخصيت اول داستان، زنش كه حامله بوده مي ميره اما بچه ش دنيا مياد و ميگه : با يه چشمم مي خندم و با يه چشمم مي گريم... از ازدواج اين دونفر خيلي هم خوشحالم اما ازدواج بقيه زنها و مردهاي ايراني چرا بايد اينجوري باشه؟ چرا خورشيد خانوم بايد شب عروسيش اينقدر نگران باشه؟ چرا بايد گريه كنه؟ چرا؟!؟! چرا از اين همه دختر جوون توي ايران، فقط چند درصد مهريه رو بيخيال مي شن؟ خودت مي توني آمار بگيري، يك كاغذ A4 بگير دستت و از تمام خانومهاي شيك و مدرني كه توي خيابونهاي تهران مي بيني بپرس مهريه شون چقدر بوده؟ مطمئن باش بالاي هشتاد درصدشون با افتخار جوابت رو مي دن كه شب عروسيشون به چند سكه بهار آزادي معامله شدن.. مردهاي ايراني هم كه قربونشون برم: خورشيد خانوم نوشته پيام چرندياتي حاضر بود هرچي مهريه كه پينكفلويدش مي خواست قبول كنه، يعني آقاي مدرن وبلاگنويس ما هم به نوعي داستان مهريه رو قبول...
- اين خاله زنك بازيها رو بذار كنار و مثل همه وبلاگ نويسها يه خط تبريك بنويس، اينطوري كسي هم باهات لج نميشه.. اصلا بگذريم، داشتي به چي فكر مي كردي وقتي من اومدم؟
- داشتم فكر مي كردم كه اين يادداشت رو چطور بنويسم...

posted by Nightly | 2:14 AM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License