شب نوشت‌هاي يك عاشق عاقل


Sunday, September 21, 2003  

نگاه كنيد! اين مرد ون گوگ است!

مدتي نبودم. چرا؟ خلاصه ماجرا از اين قرار است:
فيلمي كه دستيار كارگردانش بودم، به جشنواره فيلم هلند در اوترخت راه يافت. اين فيلم دومين تجربه من در رسانه هاي تصويري است. (چند ماه قبل،‌ اولين فيلم مستند كوتاهم از يك شبكه تلويزيوني پخش شد) راستش از اين اتفاق شيرين در زندگيم خيلي خوشحالم و هراز گاهي بشكن و جفتك چهارگوش مي زنم، مراقب باشيد به شما اصابت نكند.

***
ده صبح روز چهارم آگوست 2003، يرون نوز فيلمساز هلندي به همراه دستيار ايراني اش سخت سرگرم مونتاژ فيلم “ قوطي فيلم والستين” ( Het blik van Wallsteijn) بودند كه تلفن به صدا در آمد. تابي استرلينگ از خبرگزاري اسوشيتدپرس پشت خط بود. دستيار كارگردان با لبخندي حاكي از رضايت گوشي را به يرون داد. مصاحبه انجام شد در حالي كه هيچكدامشان تصور نمي كردند كه اين مصاحبه تلفني، تبديل به يك جنجال بزرگ خبري خواهد شد.

غروب روز قبل، مركز فرهنگي وينسنت ون گوگ در شهر زوندرت( محل تولد نقاش پر آوازه هلندي) در يك اطلاعيه خبري، اعلام كرده بود كه در مراسمي به مناسبت صد و پنجاهمين سال تولد وينسنت ون گوگ، فيلمي در سالن اين مركز به نمايش در مي آيد:



فيلم مستند قوطي فيلم والستين- كارگردان : جري ناسا (Jerry Nasa)
شامل چند دقيقه فيلم از مراسم خوشامدگويي به كشيش جديد شهر زوندرت در سال 1890- وينسنت ون گوگ در فيلم ديده مي شود كه از عرض خيابان عبور مي كند، به دوربين نزديك شده از كنار كالسكه ي كشيش جديد شهر مي گذرد!

فرداي آن روز بسياري از خبرگزاريها، سايتهاي خبري و روزنامه هاي دنيا نوشتند:

پروفسور فان دن ايندن(Theo Vandeneijnden) – تاريخ شناس و استاد دانشگاه كاتوليك لويون در بلژيك- كه مدتهاست روي فيلمهاي آماتور دهه آخر قرن نوزده و اوايل قرن بيستم اروپا تحقيق مي كند، از استانداري بارابانت در هلند قوطي كهنه اي محتوي حلقه هاي يك فيلم آماتور قديمي مربوط به مراسم خوشامدگويي به كشيش جديد زوندرت - پاستور فان وسن- دريافت مي كند. او حلقه فيلم را به مركز مرمت و بازسازي فيلمهاي تاريخي در آمستردام، مي سپارد. فيلم بازسازي مي شود و استاد مسن دانشگاه به همراه دستيارش مشغول تحقيق روي فيلم بودند كه ناگهان همكارش فرياد مي زند: نگاه كنيد استاد! آنجا را نگاه كنيد! ون گوگ! اين مرد ون گوگ است!

پرفسوربلژيكي ابتدا مي خندد، ون گوگ سال آخر عمرش (1890) را تا وقتي كه خودكشي كرد در جنوب فرانسه به سر برده و بعيد به نظر مي رسد كه در شرايط نامساعد روحيش به زادگاه خود بازگشته باشد. فان دن ايندن، فيلم را چندين بار تماشا مي كند، دو عكس موجود از وينسنت و پرتره هايي كه او و نقاشان ديگر از چهره اش كشيده بودند را با ظاهر مرد كلاه به سري كه در فيلم از جلوي دوربين عبور مي كند، مقايسه مي نمايد: نكند اين مرد خود ون گوگ باشد! اگر اينطور باشد، اين حلقه يكي از با ارزشترين حلقه فيلمهاي تاريخ خواهد بود. تنها فيلمي كه وينسنت ون گوگ در دنيا موجود است. از ون گوگ فقط دو قطعه عكس در موزه نگاهداري مي شود. يعني مي شود كه...؟!

فان دن ايندن كه اين فيلم چند ثانيه اي خواب و آسايش را از او ربوده بود، دوباره به مركز مرمت و بازسازي فيلم در آمستردام مي رود و با باب د خراف(Bob de Graff)، استاد مرمت فيلم قرار ملاقاتي مي گذارد. باب به كمك كامپيوتر رنگ ريش قرمز ون گوگ را در پرتره هايش به سياه و سفيد تبديل مي كند و با رنگدانه هاي سياه و سفيد فيلم موجود مقايسه مي نمايد. حاصل مقايسه غيرقابل باور است! باب د خراف اطمينان دارد كه شخص موجود در فيلم، خود ون گوگ است!

پروفسور بلژيكي به سراغ هان هاو ديك (Han houdijk) مي رود. او از مشهورترين متخصصان حركت در هلند و استاد دانشگاه آمستردام است و در بيمارستان مجهز واقع در شهر ساحلي ويك ان زي (Wijk aan zee) روي بيماراني است كه مشكل حركتي دارند، تحقيق مي كند. هان، فيلم موجود را به دياگرامهاي حركتي ديجيتال تبديل مي كند. ون گوگ با توجه به اينكه از بيماري مينيره رنج مي برده طبيعتا مشكل حركتي داشته است. مقايسه دياگرامهاي حركتي بيماران مبتلا به مينيره با فيلم موجود نشان مي دهد كه مردي كه در فيلم قدم مي زند، بيماري مينيره داشته است!

فان دن ايندن، هيجان زده و اشكريزان به همراه همكارش، تمام نامه هاي موجود از ون گوگ را مرور مي كند. آنها با تعجب بسيار در مي يابند كه وينسنت در نامه اي به دوستش هاين آرتس از قصد مسافرتش به زوندرت نوشته بوده است. تاريخ نامه هم با واقعيات موجود در فيلم و زمان آن مي خواند.

استاد دانشگاه كاتوليك لويون به سراغ دوست فيلمسازش، جري ناسا(Jerry Nasa) ي آمريكايي الاصل كه سالها مقيم هلند است مي رود. ماجرا را با شوق تعريف مي كند. جري كه مستند ساز است و تا كنون فيلمهاي مستند زيادي با استفاده از تصاوير و فيلمهاي تاريخي موجود ساخته، پيشنهاد را با كمال ميل مي پذيرد و فيلم مستندي مي سازد كه بر صدر خبرهاي هنري جهان مي نشيند:
تصاوير متحرك از وينسنت ون گوگ كشف شد! قوطي فيلمي كه سالها در اتاقك زير شيرواني ويلايي در زوندرت نگاهداري مي شد، حاوي تصاويري از نقاش امپرسيونيست هلندي است. فيلم و فيلمسازي در اواخر قرن نوزدهم هنوز صنعتي جوان و لوكس بود كه فقط ثروتمندان اروپايي به آن دسترسي داشتند. والستين، اشراف زاده هلندي كه در سال 1890 در ويلايش در شهر زوندرت اقامت داشت، بطور آماتور و بيخبر از اينكه ون گوگ پس از مرگش شهرت جهاني پيدا مي كند، از مراسمي در زوندرت فيلمبرداري كرده كه يك پروفسور بلژيكي بعد از صد و سيزده سال بطور اتفاقي وينسنت ون گوگ را در آن مي بيند!
--

يرون و دستيارش، در روز چهارم آگوست ناچار شدند مونتاژ فيلم را متوقف كنند و بي وقفه به تلفنهاي خبرگزاريها، شبكه هاي تلويزيوني و روزنامه هاي دنيا پاسخ دهند. از گاردين گرفته تا مجله هاي فيلمي روسي و دارالحيات عربي و (sueddeutsche و Mirror و
usatoday و welt و heraldonline و usatoday و....)

مصاحبه هاي يرون از ان او اس راديو جورنال(NOS)، شبكه تلويزيوني اس بي اس(SBS) پخش شد. ساعاتي بعد، يرون و دستيار ايرانيش كه از خنده رودبر شده بودند، به كمك دوستشان در مركز فرهنگي وينسنت ون گوگ به اطلاع رسانه هاي دنيا رساندند كه تمام ماجرا داستان بوده و ون گوگي كه در فيلم قدم مي زند، در استوديو فيلمبرداري و با استفاده از جلوه هاي ويژه به فيلم اضافه شده است. ماجراي سر كار گذاشتن مطبوعات و رسانه هاي دنيا، خود به خبري ديگر تبديل شد كه تا ماهها تلفن شركت تهيه و توليد فيلم لومينوز را به صدا در آورد. جري ناسا كه وب سايتي هم با تفصيلات برايش طراحي شده بود وجود خارجي ندارد و نام مستعار(Jeroen Neus) يرون نوز ، فيلمساز هلندي است. دستيار كارگردان هم نويسنده همين وبلاگ است.

فيلم مورد ذكر، هفته آينده در سه نوبت در جشنواره فيلم هلند در شهر اوترخت به نمايش در مي آيد، استادان رشته هاي روزنامه نگاري و سينما در مورد خصوصيات اين فيلم و واكنش رسانه ها، با دانشجويانشان به بحث مي نشينند و كتابي در همين مورد در دست تهيه است. در كنفرانسي كه اخيرا در آلمان برگزار شد،‌ فيلم مذكور براي روزنامه نگاران و دست اندركاران سينما به نمايش در آمد و صدها صفحه خبر، نقد، مقاله، توهين، تهديد، تمجيد و گزارش در اينترنت و نشريات دنيا به چندين زبان زنده دنيا، محصول تلاش شبانه روزي و يك كار گروهي منسجم است.

فيلم مستند جعلي (Fake documentry)

يك ژانر شناخته شده در سينماي دنياست و تاكنون فيلمهاي بسياري از اين دست ساخته شده است و كتابهايي هم در اين مورد در قفسه هاي مربوط به فيلم و رسانه ها در كتابفروشيها يافت مي شود. فيلم مستند جعلي، تركيبي از تخيل و واقعيت است كه ذهن بيننده و رسانه هاي دنيا را به چالش مي كشد. اغلب رسانه ها با محافظه كاري شديد از چنين فيلمهايي انتقاد مي كنند و به تهيه كنندگانش مي تازند و بسياري از رسانه هاي معتبر به بحثهاي تخصصي، پيرامون اين شبه مستندها مي نشينند.

فيلم مستند جعلي، از نشانه هايي واقعي براي روايت طنزگونه يك ماجرا (با زبان روايي جدي) استفاده مي كند. در فيلم مستند قوطي فيلم والستين، بسياري از نشانه ها واقعي بودند ( شهر زوندرت، مركز فرهنگي وينسنت ون گوگ،‌ بيماري مينيره وينسنت و ..) يا به عنوان مثال، باب دو خراف، كارمند واقعي شركت مرمت فيلم در آمستردام بود كه حاضر شده بود در اين فيلم بازي كند. جالب آنجاست كه وقتي از رسانه ها به او تلفن شد، بدون هماهنگي قبلي با دست اندركاران فيلم، تمام داستانهايي را كه در فيلم گفته بود،‌ تكرار كرد و اين باعث قانع شدن بسياري از رسانه ها شد كه بدون تحقيق مفصل در ماجرا و در رقابت تنگاتنگ با رسانه هاي ديگر، هيجان زده به انتشار موضوع پرداخته بودند. هان هاو ديك هم يك شخصيت واقعي است اما پروفسور فان در ايندن و شخصي كه به عنوان ون گوگ در فيلم مونتاژ شده بودند، بازيگر هستند. مهمتر از همه اينكه، در سال 1890 هنوز فيلم سينمايي وجود نداشت! اولين فيلم در سال 1895 توسط برادران لومير به نمايش در آمد.

فيلم مستند جعلي،‌ با ويژيگي هاي مشخص يك فيلم مستند واقعي ساخته مي شود بطوريكه تماشاگر ماجرا را بطور كامل مي پذيرد يا در شك دائم نسبت به پذيرش يا خنديدن به موضوع فيلم به سر مي برد. از فيلمهاي مستند جعلي شناخته شده در سينماي دنيا مي توان به فيلم در مورد دزديده شدن بخشي از مغز آلبرت انشتين توسط يك ژاپني و نيز فيلمي كه در مورد تصاوير ناسا از ماه ساخته شده و خيلي جدي (!) ثابت مي كند كه اين فيلم غير واقعي است و توسط استنلي كوبريك – فيلمساز مشهور- و با بهره گيري از جلوه هاي ويژه ساخته و به خورد بينندگان تلويزيون داده شده است.

posted by Nightly | 8:14 PM
Click
Contact
Archives
Creative Commons License