Monday, May 07, 2007 فردا از ایران برایم مهمان میآید. برادر کوچکم را شش سالی میشود که ندیدهام. حدود چهار هفته جمالش را به چشمم روشن میکند. خیلی کنجکاوم ببینم آن پسرک تودار بیست و دوساله مهربانی که من شش سال پیش در ایران جا گذاشتم، چه جور آدمی شده؟ هنوز میتوانم دربست مثل بهترین دوستانم رویش حساب کنم؟ به چه فکر میکند؟ چه کتابی میخواند؟ آرزویش چیست؟ چه چیزی گرمش میکند؟ آپارتمانم که حالا او ساکنش هست، در چه حال است؟ دوست دارد کجای هلند را ببیند؟ اصلا این کشور نقلی را میپسندد؟ مردم کافه و خیابانش را چه؟ دوستانم را چه؟ مرا چطور؟ راجع به من چه فکر خواهد کرد؟ زیادی جدی شدهام؟ ...
posted by Nightly |
2:01 AM
فکرم مثل خانهام خیلی شلوغ است. تا صبح راه درازی در پیش دارم. روزهای بعد بیشتر از برادرم و آشنا شدن دوبارهام با او مینویسم. راستی، رضا از کانادا نوشته سیستم کامنت خراب است. چشم. میدهم کارشناس مربوطه از لحاظش بگذراند. برای اینکه از حال و هوای افغانستان دور نشوید (بخشهایی) از مستند محسن مخملباف و فیلم کوتاه سمیرا را داشته باشید. اگر از فیلمها خوشتان نیامد، صدا را قطع کنید و فقط به تصاویر نگاه کنید. تصاویر خودشان حرف میزنند. الفبای افغانی - محسن مخملباف ۱۱-۹-۰۱ سمیرامخملباف - قسمت اول ۱۱-۹-۰۱ سمیرامخملباف - قسمت دوم |
|
||||