Thursday, July 12, 2007 بازنشر
posted by Nightly |
12:23 PM
آقای ساسان آقایی از روزنامه اعتماد ملی، پست قبلی این وبلاگ را "بازنشر" دادند. "بازنشر" آقای آقایی بدون اجازه نویسنده یادداشت و من که مخاطب نامه بودم انجام گرفت. البته "بازنشر" آقای ساسان آقایی با تمام بازنشرهای مرسوم در رسانههای دنیا متفاوت است. ایشان در متن دست میبرند، آن را تغییر میدهند، به متن اضافه میکنند و آن را تحریف میکنند. آقای ساسان آقایی از روزنامه اعتماد ملی البته فقط به اینها بسنده نمیکنند، ایشان از تخیل خویش نیز بهرهگرفته از طرف نویسنده نامه و بدون اجازه او تصمیم میگیرند که نویسنده در نامهاش "به مبادلهها و خويشاونديهاي ايراني و افغاني اشاره میکند." آقای ساسان آقایی به خود زحمت چک کردن تخیلاتش را با نویسنده یا مخاطب نامه نمیدهد. ایشان مرحمت میکنند و به نویسنده یادداشت خبر میدهند که مفتخر به "بازنشر" شدهاند. وبلاگ نویس عزیز، ستون سیاست مجازی روزنامه اعتماد ملی به سراغ شما هم خواهد آمد. خوشحال باشید و قبل از "بازنشر شدن" یک لیوان آب خنک بنوشید. Wednesday, July 11, 2007 یادداشت پایین را یک دوست وبلاگ نویس افغان به درخواست من نوشت. دختر ورسی وبلاگی خواندنی دارد و از افغانستان مینویسد. یادداشتش را بدون تغییر میآورم. امیدوارم روزی باب گفتگو بین ما ایرانیها و همسایههای افغانمان باز شود. چه در ایران چه در وبلاگستان. یادداشت دختر ورسی به یک دوست ایرانی از مرز گذشتم بدون اینکه حتی یک لحظه به عقب برگردم.
posted by Nightly |
1:00 AM
من مثل بیشتر افغان هایی که به زوربرگشت داده می شدند نبودم.می توانستم کار بگیرم وتحصیلاتم را ادامه بدهم.می توانستم زندگی راحتی برای خودم درست کنم همینطوری که دوران دانشجویی ام را گذرانده بودم ،اما حقیفت این بود که دیگر ایران چیزی برای من نداشت،پدر ومادرم می خواستند ایران بمانند وماندند، من برگشتم.... با وجودی که تمام عمرم در ایران زندگی کرده بودم ،اما همیشه حس یه مسافر عبوری را داشتم.حس اینکه یک جای موقتی هستی وهر لحظه باید بروی،مثل یک مهمان ناخوانده که از سر اجبار پذیرفته می شود وجایی هم برای رفتن ندارد،فکر می کنم آیا پذیرفته نشدن بهتر نبود؟ سالانه میلیون ها دلار در افغانستان هزینه می شود ،اما سهم ایران از تجارت با افغانستان ناچیز است چون هیچ کس حق ندارد با این پول جنس ایرانی بخرد.چون امریکایی ها نمی خواهند.اگر در یک پروژه بازسازی جنس ایرانی مصرف شود وآمریکایی ها بفهمند خراب می شود واز اول ساخته می شود،به همین سادگی... می توانستیم دوستان خوبی باشیم. اما شماها نخواستید ونمی خواهید چون فکر می کنید از ما برترید،در صورتی که نیستید . تو بعد ازاین همه مدت می خواهی بدانی تو کله ما ها چی می گذشت وقتی تحقیر می شدیم.هیچ وقت نمی فهمی...اهل گله کردن نیستم ،شاکی هم نیستم. فقط نوشتم که بگم،این رسمش نبود.این رسمش نیست... من وامثال من فرصتی برای گله کردن نداریم،هنوز از گیجی پس گردنی های ایران بیرون نیامدیم که نشئه پول های سرازیر شده به افغانستان شدیم واین پول ها به اسم افغانستان می آید وهزار راه وجود دارد که برگردد به اروپا وامریکا ودبی و...که مجال گفتنش اینجا نیست وخدا می داند که چه برنامه هایی برای ما چیده اند ودریغ از یک نفر که درد را احساس کند ،چون همه نشئه ایم یا خمار وخدا می داند که از هیچ به هیچ ... نیویورک وبرج های دوقلوش آخرفاجعه نبودند. می دانی که افغانستان یکی ازاولین های منابع ومقصد قاچاق انسانه،می دونید بعد از سقوط طالبان کشت خشخاش افزایش پیدا کرده. می دانی که آمار کشته شدن غیر نظامیان درافغانستان طی سال گذشته بدست نیروهای خارجی بیشتر از قربانی هایی هست که بدست طالبان کشته شده اند. وقتی داشتند توی کنفرانس بن تصمیم می گرفتند برای بازسازی ،هیچ سهمی برای افغان های تحصیل کرده در ایران وپاکستان در نظر نگرفتند انگار اصلا هیچ افغان تحصیل کرده ای در این کشورها نبوده...نمی توانی حتی تصورکنی که ما در وطن خویش هم غریبیم .نمی خواهم سرت را درد بیاورم . چون پیگیری ات را دیدم نوشتم وگرنه زخم های ما عمیق تر از آن است... من گنگ خوابدیده وعالم تمام کر... نظرات خوانندگان در بالاترین Wednesday, May 09, 2007 گوچی برادرم دو روزی میشود اینجاست. تا حالا زیاد فرصت نشد با هم باشیم. هر روز از صبح تا غروب برای شرکت در یک کنفرانس به شهر دیگری میرود. غروبها گپ میزنیم تا نزدیک صبح. برای خودش کسی شده نیم وجبی. خیلی کنجکاو هست. از فرهنگ هلندی میپرسد، از مردم، از سیاست و رسانههای هلند و انعکاس اخبار ایران. برایش از رسانههای هلندی ترجمه میکنم. میگوید رسانههای اروپا فقط گروههای فشار را نشان میدهند و احمدینژاد را. انگار بقیه وجود ندارند. برایش نوشتهها و مصاحبهی تلویزیونی یک روزنامهنگار هلندی مقیم ایران را ترجمه میکنم. میگوید این هم که فقط چند درصد دختر جوان ساکن بالای شهر تهران را نشان هلندیها میدهد که "روسری گوچی" میپوشند و" اسنوبورد" میکنند. میگوید اکثریت مردم ایران نه این هست و نه آن. نه حوصله آتش زدن پرچم آمریکا را دارند و نه پول خرید روسری مارک گوچی. میگوید خیلی از نخبگان ایرانی هم همینقدر از دنیای مردم عادی کوچه و خیابان دورند، خیال میکنند دو خط نوشتهشان روی اینترنت به گوش مردم ایران میرسد. یاد گاندی میافتم که جایی خوانده بودم از دهلی نو روانه روستایی دور افتاده شده بود. از او پرسیدند چرا در دهلی نمیمانی؟ گفت اینجا چهار نفر نخبه هستند که حرفهایشان را برای هم تکرار میکنند و همدیگر را تایید میکنند. اگر میخواهیم چیزی را تغییر دهیم باید میان مردم عادی باشیم و به آنها نزدیک. صبح ساعت شش تازه چشمهایم گرم شده که از خواب بیدارم میکند. - یادم رفته بود بگم. من امشب دیر برمیگردم. یک شرکت آمریکایی مهمانی میدهد... - برانداز نرم که نیست؟ میخندد. کنفرانسی که در آن شرکت میکند، علمیاست. نگاهش میکنم. باز گره کراواتش را بد بسته. برایش درست میکنم. - مارک کراوات تو هم که گوچی هست مهندس؟ - تا شب. پلهها را دو تا یکی میکند تا اتوبوسش را از دست ندهد. Monday, May 07, 2007 فردا از ایران برایم مهمان میآید. برادر کوچکم را شش سالی میشود که ندیدهام. حدود چهار هفته جمالش را به چشمم روشن میکند. خیلی کنجکاوم ببینم آن پسرک تودار بیست و دوساله مهربانی که من شش سال پیش در ایران جا گذاشتم، چه جور آدمی شده؟ هنوز میتوانم دربست مثل بهترین دوستانم رویش حساب کنم؟ به چه فکر میکند؟ چه کتابی میخواند؟ آرزویش چیست؟ چه چیزی گرمش میکند؟ آپارتمانم که حالا او ساکنش هست، در چه حال است؟ دوست دارد کجای هلند را ببیند؟ اصلا این کشور نقلی را میپسندد؟ مردم کافه و خیابانش را چه؟ دوستانم را چه؟ مرا چطور؟ راجع به من چه فکر خواهد کرد؟ زیادی جدی شدهام؟ ...
posted by Nightly |
2:01 AM
فکرم مثل خانهام خیلی شلوغ است. تا صبح راه درازی در پیش دارم. روزهای بعد بیشتر از برادرم و آشنا شدن دوبارهام با او مینویسم. راستی، رضا از کانادا نوشته سیستم کامنت خراب است. چشم. میدهم کارشناس مربوطه از لحاظش بگذراند. برای اینکه از حال و هوای افغانستان دور نشوید (بخشهایی) از مستند محسن مخملباف و فیلم کوتاه سمیرا را داشته باشید. اگر از فیلمها خوشتان نیامد، صدا را قطع کنید و فقط به تصاویر نگاه کنید. تصاویر خودشان حرف میزنند. الفبای افغانی - محسن مخملباف ۱۱-۹-۰۱ سمیرامخملباف - قسمت اول ۱۱-۹-۰۱ سمیرامخملباف - قسمت دوم |
|
||||